داستان ترسناک کوهستان شیاطین

سربازی من تو منطقه ممنوعه بود. چرا ممنوعه، این اسمی بود که همه بچه ها و بالا رده ها گذاشته بودن روش، معروف بود به خطرناکی هم از لحاظ قاچاقی ها هم از لحاظ وجود موجودات غریبه. اونجا یه کوهستان بود که بهش میگفتن کوهستان شیاطین، حاجی فرمانده ارشد ما البته پدرمونم بود هیچوقت اجازه نمیداد بچه ها تنهایی شیفت بدن. همیشه هم بمن میگفت :سام کله شقی نکنی تنها بری صبر کن با هم شیفتیت برو.من از بچکی ور دست داداش بزرگه بودم اونم که همیشه سرش درد میکرد واسه احضار روح و جن و این چیزا،چله نشینی رفته بودم.