روستای متروکه
روستای متروکه📓چیزی رو که میخوام برای شما تعریف کنم نه داستان خیالیه نه افسانه! عین واقعیتیه چیزی که برای ما اتفاق افتاده... ماجرا برمی گرده به هفت سال پیش. کنار روستای ما یک تپه بزرگ وجود داره و پشت اون یک روستای متروکه هست که حدود ۷۰ ساله هیچ کس حتی نزدیک اونجا هم نرفته! خیلی ها معتقد بودن که اونجا یک جای نفرین شده است که توسط ارواح و اجنه تسخیر شده و هر کی اونجا بره دیگه بر نمیگرده...
یکی از اهالی روستامون که اسمش مشتی حسنه. اون و بابا بزرگم اصلا به وجود ارواح و جن ها اعتقاد نداشتن برای همین یه شب حدود تصمیم گرفتن باهم برن به همون روستای متروکه. میخواستن به اهالی روستا ثابت کنن که همچین چیزی وجود نداره. دقیقا یادمه شب چهارشنبه بود که اینا باهم با ماشین بابا بزرگم که یه نیسان آبی بود ساعت ۸ شب راه افتادن. آقا ما تا فردا ساعت ۱۲ شب صبر کردیم اینا نیومدن... پنج سال بعد یعنی حدود دو سال پیش جسد این دوتا رو کنار تپه پیدا کردن اونی که اجساد این دو تا رو پیدا کرده میگه من تنها داشتم با ماشین نزدیک روستا میشدم دیدم که یه موجود ۲/۵ متری که پاهاش مثل اسب بود دو تا جسد رو پرت کرد وسط جاده و بعد اینکه ماشینو دید سریعا غیب شد. من سریع با ماشین اومدم و شما رو خبردار کردم. اما یه چیزی در گوش من می گفت به این جسد ها دست نزنم چون اینا نفرین شده اند و ممکن اگه بهشون دست بزنی ارواح تسخیرت کنن خلاصه از اون به بعد فکر میکنم روستای ما هم تسخیر شده آخه هر روز از جمعیت روستا کم میشه دعا کنید.