کلبه وحشت Enter To My World

جاده خطرناک

جاده خطرناک جاده خطرناک

داستان به حدود 10 سال پیش برمیگرده 
ما شمال کشور زندگی میکنیم و لازم به ذکره که بگم سید هم هستیم. پدر من راننده نیسان بود و بسیار آدم کاری و البته ناموس پرستی هم بود.

براش فرقی نمیکرد بار چیه و کی و کجا باید ببره ، هر وقت که بار میخورد درجا میرفت. ی بار قرار شد بمدت چند شب پدرم از ساری بار ببره به سمت سمنان و از اونطرف هم بار دیگه ای رو بیاره ساری. جاده هایی که پدرم باید میرفت اون سمت پیچ های تند داشت و دره ای بود.

اولین شبی که پدرم راه افتاد حدود ساعت سه شب بود. از زبون خودش میگم : به قسمتی از جاده بود که خونه ها تموم میشد و بعد از اون پیچ ها و دره های شروع میشدش، ساعت حدود 3/5 بود که دیدم درست قسمتی که جاده تموم میشه، قبل شروع پیچ، سه تا دختر جوون که از تیپهاشون به نظر میرسید دانشجو هستن، سر جاده با ساک و چندون ایستادن. خیلی تعجب کردم که دخترهای به این جوونی این موقع شب اینجا چی کار میکنن.

کمی ترس برم داشت و اما گفتم بهتره اهمیتی ندم و برم. خلاصه حتی جرات نکردم بهشون بیشتر نگاه کنم و رد شدم. شب دومی که باز هم باید بار میبردم حدود همون ساعت تو همون جاده بودم که دوباره درست سر جای قبلی اون سه تا دختر رو دیدم. واقعا برام جای سوال داشت که اینا اینجا چی کار میکنن اینا که دیشبم بودن یعنی ماشین نگرفتن؟ هنوز نرفتن و هزار سوال دیگه که تو ذهنم بود اما بازم ترجیح دادم که ایست نکنم و رد شدم.

شب سوم و آخرین شبی که داشتم میرفتم، ساعت حدود 3/5 دوباره به همون قسمت که رسیدم دیدمشون البته تو این مدت به کسی نگفته بودم که توی جاده این دخترا رو دیدم ولی اینبار تصمیم گرفتم نترسمو سوارشون کنم . ترمز زدم و خیلی با خوشرویی گفتم دخترای من بفرمایید سوار بشین تا یه جایی برسونمتون....اونام بدون اینکه یک کلمه حرفی بزنن سوار شدن. توی راه پرسیدم شما دانشجو هستین؟ اما هیچکدوم جواب ندادن . دوباره گفتم کجا تشریف میبرین؟ که دیدم باز جواب ندادن و فقط دم گوش هم پچ پچ میکنن.

گفتم شاید سختشونه و گفتم من خودم دو تا دختر هم سنای شما دارم شمام امشب مث دخترای خودمین راحت باشید برای خودتون چایی بریزید.جالب بود که اونا با هم پچ پچ میکردن اما با من حرفی نمیزدن منم که دیدم اینطوری راحتن ضبط رو روشن کردم و چشم دوختم به جاده و دیگه حتی زیر چشمی نگاشون نکردم. اما صدای پچ پچ و گاهی خندشونو هنوزمیشنیدم ولی نمیفهمیدم چی میگن. بعد حدود نیم ساعت، چهل دقیقه رسیدم به یک پیچی که بعدش یه دره خیلی وحشتناکی بود که توی دره یک نیسان سوخته که معلوم بود چن سالی هست که اونجاست افتاده بود.

وقتی پیچو رد کردم خواستم از آینه اونسمت به جاده نگاه کنم که کنارتر بکشم تا کامیون پشت سریم رد بشه که یهو خشکم زد . اون سه تا دختر نبودن. سریع زدم رو ترمز و بسم الله گویان از ماشین پریدم بیرون و توی دره رو نگاه کردم چون فکر میکردم از ماشین پرت شدن بیرون اما به خودم اومدم دیدم در ماشین بسته هست و باز نشد. تا چند دقیقه هاج و واج وسط جاده بودم و نمیدونستم چی کار کنم. نه خودشون بودن نه وسایلشون با هزار ترس سوار ماشین شدم و به راهم ادامه دادم اما تمام مدت فکرم مشغول بود.

اون شبو توسمنان استراحت کردمو فرداش برگشتم سمت خونه. تو راه برگشت، همونجایی که ان دخترا رو سوار کرده بودم نگه داشتم و رفتم مغازه دوستم که یه پیرمردی بود تا کنارش بشینمو یه چایی بخورم. دوستم بهم گفت سید چرا اینقد مضطربی و رنگو روت پریده که منم کل جریان دیشبو تعریف کردم.دوستم گف چن سال پیش تو یکی از همین خونه ها سه تا دختر دانشجو مستاجر بودن. یه بار آخر هفته یه روز زمستون میخواستن برن خونشون که ظاهرا چون کلاساشون تا دیروقت طول میکشه وقتی راه میفتن که هوا تاریک بوده.

سر جاده صب میکنن و تو اون موقع شب و توی این جاده فقط نیسان و کامیون رد میشده که یه نیسان از خدا بیخبر سوارشون میکنه.توی راه مرده خیلی سعی میکنه اصطلاحا مخشونو بزنه ولی اونا مث اینکه قبول نمیکنن. یارو میخواسته بهشون دست بزنه که توی ماشین دعواشون میشه و شروع میکنن بزن بزن و سر همون پیچ کنترل ماشین خارج میشه و ماشین پرت میشه تو جاده و همشون میمیرن. از اون به بعد راننده های نیسان و کامیون شبها وقتی جاده خلوته اونا رو میبینن اگه سوارشون کنی و بخوای اذیتشون کنی پرتت میکنن تو دره ولی اگه کاری بهشون نداشته باشی سر همون پیچ غیب میشن تا حالا این اتفاق برا چند نفر میفته اما نباید برای کس دیگه ای تعریف کنی وگرنه نابودمیشی هر کسی که برای به غیر از یه نفر گفته یه بلای بدی سرش میاد.

بابام خیلی تعجب کردو تا چن وقت تو خودش بود هربار میپرسیدیم چی شده طفره میرفت تا اینکه یه شب سر سفره که همه بودیم و داداشهام و زن داداشامم خونمون بودن پدرم جریانو تعریف میکنه. دو هفته بعد از تعریف کردن ماجرا بابام به سختی مریض میشه و 1 سال بعدش فوت میکنه.

وضعیت نظر دهی :
۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.